همن سعی کرد آرومم کنه منم قصد نداشتم دست رو الی بلند کنم، فقط میخواستم بترسونمش با عصبانیت داد زدم هار تویی زبون نفهم که واسه یه دستبند و انگشتر و چندرغاز پول داری خودتو جر میدی.. د اگه اون دزد بود تیغ زن بود که جیب منم میزد.
کیف پول و ساعت و گوشیمو جلو چشماش گرفتم و در حالیکه نشونش میدادم دوباره داد زدم همه چیزایی که همراهم بود سر جاشه.. چرا حرف مفت میزنی؟ برو یقه نگهبانتو بگیر ببین جز ما كيا رو بالا راه داده نگهبانه شاکی و ناراحت خطاب به من گفت آقا نگید اینطوری. به جون مادرم من جز شما و اون دختر خانوم هیچکس دیگه رو بالا راه ندادم اونم چون شما گفتی صاحب هستی و قبل شروع دیده بودمتون اجازه دادم برید بالا.