خلاصه کتاب
رویا توی خونهای بزرگ شده بود که همیشه دعوا بود. برای همین، وقتی یه نفر بهش توجه کرد، دلش رو داد به اون رابطه. اولش همهچی خوب بود، ولی بعدش همهچی بهم ریخت. چند سال گذشت، رویا داشت دوباره به عشق فکر میکرد که یههو گذشته برگشت و همهچی رو بهم زد.