خلاصه کتاب
داستان دربارهی دختری به نام هنگامه است که بهدلیل شرایط زندگیاش، مدتی را در خانهی خالهاش سپری میکند. در این خانه، با مردی به نام سروش آشنا میشود؛ فردی که نامزد دارد اما رفتارش با هنگامه، مرزهای اخلاقی را درمینوردد. در یکی از شبها، هنگامه در موقعیتی دشوار قرار میگیرد و ناخواسته وارد تعهدی میشود که انتخاب خودش نبوده.